ول‏شدگی در سیاست / سید محمدجواد هاشمی

ول‏شدگی در سیاست / سید محمدجواد هاشمی

سید محمدجواد هاشمی 

ول‏شدگی در سیاست (Ramshackle politics) زمانی ظهور می‏‌کند که ساختار‌های سیاسی یا فرسوده شوند یا چشم‌‏انداز روشنی از آینده‏ حکومت‏‌داری نداشته باشند. ول‏شدگی در سیاست به معنای فروپاشی ساختار‌ها نیست بلکه به معنای گیج و گنگی و بی‌‏هدفی ساختارهاست. هر گاه یک نظام سیاسی رو به ابتذال می‌‏نهد ول‏شدگی سیاسی پدیدار می‌‏شود.

عام‌‏ترین تعریف سیاست «کاربرد مشروع زور برای بهبود همه جانبه زندگی است.» (موریس دو ورژه) یا «توزیع آمرانه ارزش‌هاست». اگر از میان تعاریف گوناگون سیاست به همین دو تعریف بسنده شود، این نتیجه اتخاذ می‏‌گردد که سیاست، مدیریت بهینه جامعه با استفاده از قدرت مشروع است که هدف آن توزیع آمرانه ارزش‌هاست. با توجه به نوع نظام سیاسی، برای پیشبرد اهداف، باید ساختار‌هایی شکل بگیرد تا آن ساختار‌ها بتوانند دست‏یابی به هدف‌های آن را ممکن سازند.

ساختار‌های سیاسی عبارتند از نهاد‌ها و مراکزی که قدرت سیاسی را در دست دارند و یک کلیت واحد را به‌وجود می‏‌آورند. ساختار‌های سیاسی بازو‌های اجرایی، اداری و مدیریت یک نظام سیاسی هستند که دولت و حکومت را نمایندگی می‌‏کنند و اهداف آن را دنبال می‌‏نمایند.

وقتی که ساختار سیاسی به فرسودگی برسد یا نتواند خود را بازسازی یا بازتولید کند، ول‏شدگی در سیاست پدیدار می‏‌شود. ول‏شدگی یک نوع ابتذال در سیاست است که حرکت آن با هزینه‏‌های بسیاری همراه است. در ول‏شدگی سیاسی ساختار‌ها موجودند و کار می‌‏کنند، اما هر کدام محتوای متفاوتی تولید می‏‌نمایند. این گوناگونی و تضاد محصولات تولید شده به از هم‏‌گسیختگی نظام سیاسی می‏‌انجامد.

به عنوان مثال نخی را در نظر بگیرید که از درون مهره‏‌هایی عبور می‏‌کند و آن‌ها را در کنار هم نگاه می‏‌دارد. این نخ تنها کارکردش نگاه داشتن مهره‏‌ها در کنار هم است، اما این مهر‌ه‌ها به آسانی جابه‌جا می‏‌شوند و شکل‌‏های مختلفی به کلیت مهره‌ها می‌دهند بدون آنکه هر مهره‌‏ای به تنهایی تغییر شکل دهد یا کلیت مهره‌ها تغییر کنند، یعنی این نوع حرکت مهره‌ها با پویایی یک سیستم کارآمد کاملا متفاوت است. یا مدرسه‌ای را در نظر بگیرید که ساختمان مدرسه و کلاس‌ها و معلم‌ها و دانش آموزان حاضرند و سر ساعت به کلاس وارد می‏‌شوند و از آن خارج می‏‌گردند، اما محتوایی برای آنان تعریف نشده  و غایتی مشخص نگردیده است. در نظام ول‏شده سیاسی همه ارکان و سارختار‌ها وجود دارند و فعال هستند، اما بی‏‌هدفی بر آن حاکم است و سردرگمی و بی‏‌برنامگی بر آن چیره شده است. در چنین جامعه‏‌ای با وجود ساختار‌های مشخص و قدرت حکومت و دولت، دستگاه رو به اضمحلال می‏‌نهد و با چهار بحران نهفته یا آشکار روبه‌رو می‏‌گردد که ساعت شماری برای فروپاشی آن است.

۱. بحران هویت؛ ۲. بحران مشروعیت؛ ۳. بحران مشارکت؛ ۴. بحران توزیع.

با توجه به اینکه ساختار‌ها در یک نظام سیاسی که به وضعیت ول‏شدگی رسیده‌‏اند فاقد کارکرد سالم هستند. در میان شهروندان رویگردانی و دل‏زدگی را به‌وجود می‌‏آورند که ابتدا به ناباوری به کارگزاران می‏‌انجامد، اما اوج آن ناباوری به نظام سیاسی است.

از مهم‌ترین زمینه‌‏های ول‏شدگی در سیاست و ساختار‌های یک نظام سیاسی باور کارگزاران آن نظام هم به ناتوانی آن نظام است. آنان بدون اعتقاد به توانمندی و تصحیح ساختار در وضعیتی بی‌‏ثبات به فعالیت ادامه می‏‌دهند و چون اعتقادی به کارکرد عادلانه و غایت‌مندانه نظام ندارند، برای اقدامات خلاقانه تلاش نخواهند کرد و اگر بتوانند از سیستم به سود شخصی استفاده کنند آن را حق خود می‌‏پندارند. در چنین نظامی ظاهر ساختار‌ها منظم و مرتب به نظر می‏‌رسد، اما چون تمام ساختار‌ها حتی ساختار‌های نظارتی به ول‏شدگی رسیده‌‏اند، نقایص سیستم از سوی مدیران ارشد قابل شناخت نیست و امکان تصحیح از آن ستانده می‏‌شود؛ بنابراین ولشدگی در سیاست با هرج و مرج یا آنارشیسم کاملا متفاوت است. در وضعیت هرج و مرج سازمان‌مندی و ساختار‌ها هدف قرار می‏‌گیرند و نابود می‏‌شوند و در آنارشیسم مخالفت با دولت یا هر ساختاری که بخواهد سیطره عام به‌وجود آورد مورد نظر است. آنارشیست‌ها قائل به همکاری داوطلبانه هستند که بهترین شکل آن، ایجاد گروه‌های خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعه‌ای آزاد و بدون اجبارِ یک قدرتِ سازمان‌یافته بهتر خواهد شد و گروه‌های داوطلب می‌توانند بهتر از دولت‌های کنونی از پس وظایف آن برآیند. حال آنکه در ول‏شدگی سیاسی، دولت و ساختار‌های سیاسی وجود دارند و کار می‏‌کنند. ول‏شدگی در سیاست معمولا در مرحله سوم حیات نظام‌های اغلب توتالیتر بروز می‌‏یابد مرحله‌‏ای که به تعبیر ابن خلدون مرحله پیری تمدن و در اینجا سیستم است.

در ول‏شدگی سیاسی، نظام سیاسی نظام خست‌ه‏ایی است که تنها ماکتی از توتالیتاریسم را نشان می‏‌دهد، اما توان و امکان اجرای یک نظام توتالیتر را ندارد چرا که نظام توتالیتر به یک ایدئولوژی کلّی، یک سیستم تک‌حزبی متعهّد به آن ایدئولوژی کلّی، دارای پلیس مخفی گسترده، انحصار در سلاح‌های مورد استفاده، انحصار وسایل ارتباط جمعی، انحصار اقتصادی که ممکن است لزوماً و به‌طور مستقیم توسط حزب صورت نگیرد وابسته است. اما با رنسانس ارتباطات معمولا رژیم‌های توتالیتر قدرت کنترل خود را از دست داده‌‏اند و امکانات مقابله با آن را ندارند. بنابراین ممکن است در بخش‌هایی بتوانند همچنان محکم و پر قدرت عمل کنند و در بخش‌هایی امکان عمل را از دست داده باشند. به همین دلیل، چون ارکان مورد نظر سیستم توتالیتر نمی‌تواند هماهنگ باشد گاهی بخشی از آن باعث تخریب فعالیت یک بخش دیگر می‌‏شود و این سایش مداوم به فرسودگی ساختار‌های آن می‏‌انجامد.

در قرن بیست و یکم مهمترین عامل فروپاشی نظام‌های سیاسی غیر دموکرات، ول‏شدگی سیاسی می‏‌تواند باشد. نمونه اخیر آن جنبش‌های موسوم به بهار عربی بود که به دلیل ول‏شدگی سیاسی حکومت‌های عربی به فروپاشی و انهدام اغلب آن‌ها انجامید./ دیدارنیوز

چاپ